والدین مسئول و فرزندان تن پرور
دنیای رو به تغییر با همه ی دگرگونی هایش خود را به ما معرفی کرده و ما نیز آن را پذیرفته ایم به گونه ای که می توانیم بگوییم به آن عادت کرده ایم و نبود تغییر در زندگی امروز فاجعه ای محسوب می شود و کسالت و رخوت آن، بیش از آنچه در گذشته بوده بسیار احساس می شود !
دگرگونی ها بر جنبه های زیادی از زندگی بشر تاثیر گذار بوده است. یکی از بارزترین نمادهای این دگرگونی، رخداد پدیده ی نوجوانی است. در گذشته های نه چندان دور، کودکی بلافاصله به بزرگسالی تبدیل می شد و نوجوانی به عنوان یکی از مراحل رشد تعریف نشده بود. اما پدیده ی نسل جدید یعنی «نوجوانی» از زمانی تعریف شد که دیگر کشاورز زاده کشاورزی نمی کرد، صنعتگرزاده صنعتگر نمی شدو شغل های پیشینیان به عنوان یک هویت کامل به پسینیان واگذار نمی گردیدو فرد نوجوانی خلق شد که در یک دنیای پر از گزینه، مدت زمان چندین ساله ای را طی می کرد تا بتواند شغلی بیابد و ازدواج کند، تا بتواند هویت مستقلی به دست آورد و از دوره ی نوجوانی به بزرگسالی برسد. حال این نوجوان متولد شده در خانواده ی ایرانی پر از خواسته های دست نیافتنی است و بسیار رویایی با همه ی مسائل برخورد می کند و این گونه است که پدر و مادرها احساس خطر می کنند و برای ورود نوجوانان به دنیای واقعی، بهترین تصمیمی که می توانند بگیرند آن است که جای آن ها تصمیم بگیرند و به طور کلی، جای آن ها زندگی کنند.
خانواده هایی کم جمعیت امروز، وابستگی خاصی به تک فرزند و در نهایت دو فرزند خود پیدا می کنند به علت وابستگی متقابل از سوی فرزند است. پسری که تا به امروز در همه ی امور زندگی خویش، کودکانه پدر و بیشتر مادر را مسئول می داند، هیچ موقع در برابر ضرر و آسیب، احساس خطر نمی کند. اگر دیر از خواب بلند شود، این مادر است که جوابگو ست . اگر اطاقش نامرتب است این مادر است که باید زیر سۆال برود. و اگر بر اثر کمبود پوشش، سرما بخورد، مقصر مامان است! پس او رها در دنیایی است که همه چیز آن توسط دیگری قابل پیش بینی و کنترل است و این «دیگری» آن چنان پررنگ است که هیچ نشانه ای از «من» در زندگی دیده نمی شود و این اولین و مهمترین عارضه ی وابستگی مرضی نوجوانان به خانواده اش است.
از جمله مسائلی که موجب مراجعه ی والدین به یک مشاور می شود، بی مسئولیتی و عدم تعهد به زندگی فردی و خانوادگی در فرزندان است. داستان پسری که برای همه ی اشتباهاتش از جمله دیر آمدن به مدرسه برای امتحانات، درس نخواندن، به نظافت شخصی نرسیدن، اطاق نامرتب، گم شدن ساعت مچی و خیلی از کوتاهی های دیگر، مامان یا بابا را مقصر می داند، می تواند یادآور عارضه ی بی مسئولیتی باشد.
بسیار دیده شده است علیرغم اینکه پدر یا مادری بسیار مسئولیت پذیر هستند یا یکی از همسران خیلی دلسوز ، مهربان و مسئولیت پذیر هستند، اما فرزند یا فرزندان آنها بسیار تن پرور یا بی خیال هستند . مادر شکایت دارد که با همه سعی و تلاشش نتوانسته است که فرزند خود را مسئولیت پذیر کند.
در ذیل نکاتی را به صورت مقدمه برای چنین والدینی نقل می کنیم. که با انجام این مقدمات شرایط تربیت کودک فراهم شده و والدین پس از آن می توانند نسبت به تربیت فرزند خود اقدام نمایند.
** پدر یا مادری که زیادی مسئول یا حساس هست، اگر بچه اشان زمینه بی مسئولیتی داشته باشد، به مرور مشکل دار می شود. در واقع این گونه پدران و مادران حمایت افراطی دارند هم روی فرزندشان و هم روی همسرشان.
پس : باید مسئولیت درس یا کارهای فرزندش را، به خودش واگذار نماید. و نظارت باید بسیار غیر مستقیم و دورادور باشد.
** پدر یا مادری که مسئولیت پذیری، دلسوزی و مهربانی زیادی دارند بسیار مواظب هستند که احتمالا فرزندشان ناکام نشود. و برای او انواع خوردنی، اسباب بازی، تفریح و سرگرمی و فیلم و کامپیوتر و … فراهم می کنند.
چنین فرزندانی در حالت اشباع به سر می برند و روشهای تربیتی مبتنی بر پاداش و تنبیه برای این فرزندان تقریبا غیر موثر است.
پس: باید به مرور طی یک تا دو هفته تقریبا همه اسباب بازی ها، خوراکی ها ، گشت و گذارها و سرگرمی ها مثل کامپیوتر، بازی سونی، یا… کم و به حد صفر برسد و منتظر باشید تا آثار تشنگی فراهم شود. (میهمانی، تفریح، صحبت کردن با فرزند یا هرچیزی که می تواند برای او جذاب باشد به مروز باید حذف یا کم شود.)
** پدر یا مادری که نقش دلسوزی و حمایتی افراطی دارند، زیاد از زبانشان استفاده می کنند و توضیحات زیادی برای فرزندانشان می دهند و به مرور اثرات حرفهایشان کاهش می یابد. بچه با «عمل نکردن به حرفهای تکراری والدین» مانوس شده و یک مقاومت پیدا می کند.
فرزندان به عکس آنکه ممکن است تظاهر کنند که از روابط والدین و جزئیات آن بی خبرند، بسیار حساس هستند. لذا هر گونه ناآرامی، تنش، و فکر ناآرام آنها را ناخودآگاه تشخیص می دهند. و کودکان البته ناخودآگاه با مشکلاتی که ایجاد می کنند توجه والدین را مشترکا به خود جلب کرده و اینگونه خانواده را به تعدیل می رسانند
پس: در مورد بچه ها مخصوصا در سن زیر دبستان و دبستان زیاد از روشهای تکراری «صحبت کردن و نتیجه نگرفتن» استفاده نمی کنیم.
** پدر یا مادری که مسئولیت پذیری افراطی دارند. قوانین کم و مستحکم ندارند. خطوط قرمز آنها از بس زیاد است، نامشخص است. این والدین معمولا خلق الساعه قانون تولید می کنند و مجازات و پاداش فوری در نظر می گیرند.(قوانین این والدین نامشخص یا مشخص و فراوان هست. همچنین قوانین مهم و خطوط قرمز کم و شفاف نیست.و مجازات تخطی از آنها یا مشخص نیست یا مستمر نیست.)
پس: باید قوانین بسیار بسیار کم در مورد مهمترین مسائل زندگی کودک به صورت خط قرمز ترسیم شود و ابتدا روی آنها تمرکز کرد. این خطوی قرمز مشخص و عملیاتی تعریف شود، تنبیه و پاداش آن (با توجه به بند فوق)، هم مشخص شود و هم زمینه چینی شود.نیاز نیست که یکبار فرزند شما همه رفتارهای نامطلوبش را یک شبه ترک کند.
** اگر والدین در مسئولیت پذیری دو گانه باشند. معمولا فرزند از خلاء بین آنها عبور می کند و بسته به شخصیتش یکی از والدین را به عنوان الگو انتخاب کرده و روشهای زیر آبی رفتن را از روی او تمرین می کند.
پس: هماهنگی بین والدین (حداقل در مورد روش برخورد با یک مشکل خاص کودک) باید کاملا انجام شده و در عمل یک روش را بدون تغییر به کار گیرند.
**فرزندان به عکس آنکه ممکن است تظاهر کنند که از روابط والدین و جزئیات آن بی خبرند، بسیار حساس هستند. لذا هر گونه ناآرامی، تنش، و فکر ناآرام آنها را ناخودآگاه تشخیص می دهند. و کودکان البته ناخودآگاه با مشکلاتی که ایجاد می کنند توجه والدین را مشترکا به خود جلب کرده و اینگونه خانواده را به تعدیل می رسانند. البته ممکن است وضع خانواده خوب باشد ولی کودکان مثلا بلند صحبت کردن والدین را نشانه درگیری بدانند.
پس: به میزانی که والدین از درون قلب احساس آسودگی و آرامش دارند تربیت کودک هم آسان می شود.(نه اینکه صرفا جلوی کودک دعوا نکنند.)
** پس از فراهم آمدن مقدماتی که در بالا گفتیم برای تغییر رفتار نامطلوب کودک باید از برنامه تقویت استفاده شود همان سیستم پاداش و تنبیه.
[/av_textblock]