🧡 قصه گفتن؛ پلی به دنیای خیال کودک

۱۰ ترفند ساده و واقعی برای اینکه کودکم به قصه گوش بده
قصهها فقط داستان نیستند؛ پلی هستند به دنیای کودک، جایی که خیالپردازی، یاد گرفتنِ آرام و محبت مادرانه با هم جمع میشن. اما همیشه هم راحت نیست که کودک بنشینه و با علاقه گوش کنه. گاهی بیقرار میشن، گاهی حوصله ندارن. اینجا ۱۰ روشی رو باهات به اشتراک میذارم که خودم یا مادرهای زیادی امتحانش کردن و جواب داده. با مثالهای واقعی، از دل زندگی روزمره.
۱. قصهای بگو که دنیای کودک رو بفهمه
کودک باید حس کنه قصه برای اونه، نه یه چیزی که فقط از بیرون براش پخش میشه.
مثلا برای بچهی سهسالهای که از تاریکی میترسه، یه قصهی ساده دربارهی یه خرگوش کوچولو که شب توی جنگل دنبال چراغقوه میگرده، خیلی بیشتر میچسبه تا قصهی شاهزادهها و اژدهاها.
پیشنهاد ایرانی: «دویدم و دویدم» – ساده و تکرارشونده.
پیشنهاد خارجی: «فرانکلین میترسد» – درباره ترسهای کودکانه
۲. صداهات رو عوض کن، خودت رو بازی بده
خشک و یکنواخت تعریف نکن. قصه گفتن مثل بازیه.
وقتی به صدای روباه رسیدی، میتونی با صدایی نازک و شیطون بگی: «من روباه مکّارم، مواظبم باشیها!» بچهها عاشق این تغییر صداها هستن.
قصهی «روباه و زاغ» عالیه برای این کار.
قصهی «دیو و لوبیای سحرآمیز» هم پر از نقش و صدای مختلفه.
۳. وقتش رو درست انتخاب کن
قصه وقتی شنیده میشه که دل و ذهن کودک آماده باشه، نه وقتی که گرسنه یا خستهست.
شب، وقتی چراغا کمنور شده و کودک توی تخت لم داده، یه قصهی آروم مثل «خرس کوچولو خوابش نمیبرد» معجزه میکنه.
«ننه بزغاله» برای شب قصهگویی خوبه
«فرانکلین خوابش نمیبره» همون حس رو داره
۴. ازش بپرس، بذار خودش نظر بده
فقط نگوییم، با هم قصه بسازیم.
یه جاهایی بپرس: «اگه جای این خرگوش بودی چی کار میکردی؟» یا «الان فکر میکنی چه اتفاقی میافته؟»
«شنگول و منگول» پر از لحظههاییه که میتونی سؤال بپرسی
«فرانکلین خواهر دارد» هم جای فکر کردن داره
۵. تصویرها کمک میکنن
مخصوصاً برای کوچولوها بچهها با چشمشون هم گوش میدن! کتابای تصویری براشون دنیاس.
وقتی «کرم گرسنه» رو براش تعریف میکنی و عکسِ میوههای رنگی رو نشون میدی، دلش میخواد خودشم بشینه و ورق بزنه.
«گنجشک و پنبهدانه» با نقاشیهای قشنگ
«The Very Hungry Caterpillar» یه کلاسیک جهانیه
۶. اگه یه قصه رو دوست داره، بارها براش بگو
ما ممکنه خسته بشیم، ولی بچهها با تکرار احساس امنیت و کنترل پیدا میکنن.
اگه دخترت هر شب میخواد «شنگول و منگول» رو بشنوه، با اشتیاق براش بگو؛ داره حس خوب میسازه توی دلش.
۷. قصهت رو زنده کن
با حرکت و نمایش حتماً لازم نیست عروسک داشته باشی. دستهات، صورتت، حتی یه تکه پارچه میتونه شخصیت بشه.
مثلاً یه تیشرت رو دور دستت ببندی و بگی: «سلام! من مارمولک تنبل قصهتونم!» بچهها ذوق میکنن!
«موش کوچولو و پنیر» برای نمایش دادن عالیه.
«سه بز کوچولو و پل» خیلی ساده و نمایشی اجرا میشه.
۸. قصه رو بچسبون!
به زندگی خود کودک وقتی قصه، شبیه زندگی خودش باشه، براش ملموستره.
مثلا بچهای که بهتازگی داداشدار شده، ممکنه احساس خشم یا غم داشته باشه. یه قصهی خواهر-برادری میتونه آرومش کنه.
«برادر کوچولوی من» – قصهی بومی دربارهی کنار اومدن با تغییر
«فرانکلین خواهر دارد» – دقیقاً همین موضوع رو دارد
۹. یه جای خاص برای قصه بساز
لزومی نداره اتاق مجلل باشه. فقط یه گوشهی کوچیک با نور ملایم، چند تا کوسن، یه پتوی گرم.
وقتی کودک بدونه شب قصهگوییاش اونجاست، منتظر میمونه که زمانش برسه.
۱۰. خودت قصهدوست باش
بچهها ما رو نگاه میکنن، نه حرفهامون رو.
وقتی ببینه که تو هم گاهی کتاب دست میگیری، یا با علاقه یه صفحهای رو براش میخونی، توی ذهنش یه تصویر قوی از «کتاب = لذت» شکل میگیره.
جمعبندی دلنشین
قصه گفتن یعنی نفس کشیدن کنار کودک. یعنی با هم خندیدن، فکر کردن، ترسیدن، و امید داشتن. با این چند ترفند ساده، میتونی قصهگویی رو تبدیل کنی به شیرینترین بخش روزت… و خاطرهسازترین لحظهی کودکیِ فرزندت.